در بازاریابی دیجیتال: جذب مشتری با داستانی زیبا از سلسله پست های بازاریابی دیجیتالی به بخش محتوا با Content میپردازیم و در ادامه به این سوال ها جواب میدیم که
1- چطور میتونم از تجربه خودم برای کمک به کار تجاری خودم استفاده کنم؟
2- هدف از داستان سرایی چیه؟
3- و هدف بزرگتر چیه؟
گفتن داستان برای این نیست که دور یک آتش جمع بشیم بلکه راهی است برای اینکه مردم به تجارت شما اهمیت بدهند.
چی میشه اگر شما داستانی برای گفتن نداشته باشید؟
خبر خوب اینه که هیچ تجارتی کسل کننده نیست، شما فقط کافیه بفهمید که چه چیزی شما (تجارت شما) را خاص میکند.
تصور کنید که یک نفر به نام مایکل وجود داره که برای کمک به گربه ها کلاه درست میکنه و در واقع بخشی از سودش رو برای حفاظت و نگهداری از حیوانات میبخشه.
خوب چطور میتونیم شروع داستان بالا رو بهترش کنیم؟
بهتره بگیم: من شروع کردم «کلاه هایی برای گربه ها» تا به پناگاه های محلی کمک کنم. با فروش هر کلاه جان یک گربه را نجات میدهید.
نتیجه اینکه در جمله ی بالا به جای اینکه مستقیما کالاهایمان رو بفروشیم، داریم ایده ی اصلی رو که کمک به حیوانات هست بیان میکنم و در پشت صحنه علاوه بر کمک به حیوانات سود خوبی هم از فروش نصیبمان میشود.
برای اینکه داستان تجاریتون رو پیدا کنید دو راه دارید:
1-هدف شخصی بوده باشه
2- رویکرد بزرگتری باشه
یعنی چی؟
هدف شخصی یعنی اینکه تمرکز داستانتون روی لحظه یا لحظه هایی باشه که در زندگیتون اون ایده تجاری در ذهنتون جرقه زده!
و منظور از رویکرد بزرگتر اینه که هدف مشترکی رو که تجارت شما بر پایه اون بنا شده را بیان کنید.
هنوز متوجه نشدید؟!
نمونهای از هدف شخصی کمپانی FiLIP هست و ببینیم چطور از داستانش برای تجارت خود استفاده کرده
این کمپانی در سال 2009 بنا شده و تلفنساعت هوشمندی رو ساخت که بچه ها و پدر ومادرشان بر روی دستشان میبستند، اما این داستان شخصی در پشت این تجارت نیست!
FiLIP اسم پسر موسس این شرکت یعنی Sten Kirkback است. زمانی که فیلپ 3 ساله بوده ناگهان Sten اون رو در شلوغی فروشگاه گم میکنه و این ایده ای میشه برای ساخت این گجت هوشمند به نام FiLIP!
و بعد Sten داستانش رو اینطوری میگه که
به نظر من تعداد زیادی از بهترین محصولات زمانی به وجود میآیند که مردم آنها رو برای خودشان میخواهند.
همچنین Sten تصاویری از خود و پسرش را به پدر و مادر ها نشان می دهد. این به مردم کمک میکنه که با FiLIP (ساعت هوشمند) ارتباط شخصی داشته باشند تا اینکه اون رو به عنوان یک تکنولوژی ببینند.
حالا بیایید مثالی از رویکردی با هدف بالاتر ببینیم
اسنَک های KIND با هدف اینکه جهان رو کمی بهتر کنه پا به عرصه وجود گذاشت.
KIND با جامعه هدف خود (مشتریان و طرفدارن) به مردم ایده را داد که کار خوبی انجام دهند و آن ها این را «حرکت خوب» نامیدند.(KIND Movement)
[ در واقع نکته زیبا اینجاست که این شرکت با استفاده از نام و برند خود دارد یک تیر و دو نشان میزند. KIND به معنای "خوب" است و در نتیجه با معروف شدن این عبارت، در پشت صحنه این نام برند و کمپانی هست که بسیار معروف شده و سود بسیاری را روانه جیب این شرکت مینماید.]
مرحله ای از «حرکت خوب» -> «دلایل خوب یا KIND Causes» هست و ایده های که برای اجتماع میتواند مفید و کارساز باشد را کم کم وارد زندگی عادی مردم و سازمان ها کنند.
همونطور که دیدید FiLIP با یک داستان شخصی و KIND با هدفی بزرگتر شروع به کار کردن و هر دو هم هنوز پابرجا هستند و مشتری جذب می کنند.
زمانی که شما داستان خود را ایجاد کردید یادتون باشه، بهترین داستان خاصترین اون هست.این داستان ها مردم را به یک ماجراجویی می بره و آن ها چیزهای کمتری در مورد کلمات مبهم تبلیغاتی و ... میشنوند.
خوب تجربه میگه که اگر تمرین نکنی چیزی رو درست یاد نمیگیرید پس
داستان های تجاری میتونه ترکیبی از هدف های شخصی و بزرگتر باشه، اما این آسانتر هست که یک جهت را برای شروع انتخاب کنید.
پس داستان خودتون رو پیدا کنید و در بخش نظرات برای من هم ارسال کنید.
منبع: وبلاگ اصلی خودم