به نقل از محمد رضا شعبانعلی


اخیراً آن مطلب، در روزنامه همشهری چاپ شد و تصمیم گرفتم همان متن را در اینجا هم بازنشر کنم. همچنانکه قبلاً هم اشاره کرده‌ام، طبیعتاً متن پیاده شده‌ی یک برنامه‌ی زنده تلویزیونی، با یک مقاله از پیش تنظیم شده، تفاوت‌های زیادی دارد و طبیعتاً نمی‌توان عمق و پیوستگی زیادی را از آن انتظار داشت. اما به هر حال، آن متن را اینجا می‌نویسم تا اگر فرصتی دست داد، در مورد رزومه سازی و تفاوت آن با رزومه نویسی، بیشتر بنویسم و برخی نکته‌هایی را که به نظرم می‌تواند مفید باشد، مطرح کنم.

بنابراین ، لطفاً این متن را به عنوان مقدمه در نظر بگیرید.

اصل مطلب که در همشهری با عنوان نسبت تحصیلات و تجربه، منتشر شد:

در بحث نسبت تحصیلات و تجربه، در دنیا ۲ دیدگاه وجود دارد. برخی معتقدند شما باید به اندازه کافی تجربه داشته باشید و البته تحصیلات لازم را هم گذرانده باشید؛ دیدگاه آلمانی‌ها اینطور است.

مثل کسی که همزمان با تحصیل کار می‌کند و وقتی می‌گوید من مهندس هستم، واقعا به همه ریزه‌کاری‌های کار، تسلط دارد. یک دیدگاه دیگر هم هست که در کشور ما و خیلی از کشور‌های توسعه‌یافته وجود دارد. می‌گویند آدم در دانشگاه یکسری معلومات را به‌دست می‌آورد و در محیط کار با تجربه تکمیلش می‌کند. هر دو دیدگاه در نوع خود درست هستند و نمی‌شود ایراد اساسی به آنها گرفت اما چند خطا در این زمینه داریم که شاید بهتر باشد «خطای قضاوتی» اسمش را بگذاریم؛ بحث‌هایی که قرار است اینجا شرح‌شان بدهیم.

من فقط مدرک دارم؛ طلبکار نیستم

من وقتی تحصیلات بالایی دارم، ممکن است همان اول به یک موجود طلبکار تبدیل شوم؛ یعنی به هر حال فکر کنم این همه سال زحمت کشیده‌ام، رفته‌ام دبیرستان، کنکور دانشگاه و الان که در محیط کار آمده‌ام باید برایم جبران کنند. طبیعی است آدم‌هایی که در محیط کار هستند، نگاه می‌کنند و می‌بینند که من هنوز تجربه‌ای ندارم و به همین دلیل، برخورد مطلوب یا آن چیزی که مورد نظرم است را نخواهند داشت. اینکه در مواردی مهارت ما کم است و تحصیلات ما زیاد، به‌خودی خود شاید چالش نباشد، به شرط اینکه من به‌عنوان تحصیلکرده دانشگاهی، بدانم که اگر تحصیلات انجام داده‌ام طلبکار کسی نیستم و اینجا هم به اندازه‌ای که کار می‌کنم و سود ایجاد می‌کنم باید پول بگیرم. تحصیلات دانشگاهی من، ملک من نیست که بخواهم هر‌ماه اجاره‌اش را بگیرم و بگویم خب، من سرقفلی‌اش را دارم. یک کاغذی هست که هر کسی ممکن است داشته باشد. شاید من به‌عنوان فارغ‌التحصیل دانشگاه، باید دنبال این باشم که یکسری چیزهایی را که به‌صورت تئوری خوانده‌ام حالا بیایم ببینیم چه مسائلی در عمل وجود دارد که نیاز بازار کار به‌حساب می‌آید. اگر این را بپذیریم که از همدیگر بیاموزیم، شاید این تقابل بین تحصیلات و تجربه در محیط‌های کاری ما کمتر شود. ضمن اینکه کارفرما هم باید دقت کند که بالاخره کسی که از دانشگاه می‌آید، جوان است و ایده‌آل‌هایی دارد و لازم است کمی در مورد او ملاحظه کند.

مهارت برخلاف تحصیل به‌سادگی قابل اندازه‌گیری نیست

در اغلب رزومه‌ها، در نگاه اول تحصیلات دانشگاهی بیش از بقیه چیز‌ها دیده می‌شود. این می‌تواند یکی از عواملی باشد که ما به تحصیل دانشگاهی توجه بیشتری نسبت به مهارت‌آموزی داریم. فرض کنید تحصیلات دانشگاهی چیزی مثل کت است که من می‌دانم همین اول همه می‌بینند و شاید مهارت یک چیزی مثل دکمه‌های آن باشد که در حالت عادی کمتر دیده نمی‌شود. اگرچه وقتی ادامه بدهم و توی یک مهمانی بنشینم، آخرش این دکمه وضعیت را مشخص می‌کند. مهارت، به سادگی قابل اندازه‌گیری نیست و ما هم تفکراتمان خیلی کوتاه‌مدت است، می‌خواهیم سریع جواب بگیریم و اکثرا دغدغه‌مان ورود به محیط کار است. واقعیت این است که مدرک، اگر بخواهیم به یک روز و یک‌ماه فکر کنیم جواب می‌دهد. کمتر کسی به این فکر می‌کند که من در محل کار اگر وارد شدم، ۲ سال بعد هم می‌توانم موقعیت خوبی در سازمان داشته باشم یا نه؟ کسی که به این فکر کند، به کسب مهارت هم فکر می‌کند.

رزومه را ننویسیم؛ بسازیم

ما یک رزومه‌نویسی داریم، یک رزومه‌سازی‌. رزومه‌نویسی این است که من یاد بگیرم تجربیات و مهارت‌هایی را که دارم چطور روی کاغذ بیاورم که کارفرما راحت‌تر متقاعد به استخدام من شود. مهارت سخت‌تر اما، رزومه‌سازی ا‌ست. درست است که من یک برگ تحویل کارفرما می‌دهم اما قاعدتا ۴سال یا بیشتر تلاش کرده‌ام تا سطر سطر این رزومه شکل بگیرد. ما به این رزومه‌سازی‌ خیلی فکر نمی‌کنیم. بیاییم رزومه‌ای که می‌خواهیم چند سال بعد تحویل کسی بدهیم را از الان بنویسیم؛ مثلا بنویسیم می‌خواهیم در ۳۵سالگی رزومه ما چه چیزهایی داشته باشد. این کار باعث می‌شود آرام‌آرام این رزومه را پر کنیم. البته به‌طور مثال، نوشتن اینکه می‌خواهم کارشناسی‌ارشد داشته باشم، به‌احتمال زیاد تکراری است و در رزومه‌های بسیاری پیدا می‌شود، پس تلاش کنیم چیزی اضافه‌تر داشته باشیم که اتفاقا از جنس مهارت است؛ چیزی که جذاب‌تر باشد. اگر من ۶ سال قبل به آن فکر کنم راحت‌تر محقق خواهد شد. خیلی سخت است که شب فکر کنم و صبح بخواهم رزومه ارائه کنم. مشکلی که این روز‌ها زیاد می‌بینیم رزومه‌هایی هستند که اغراق زیادی دارند. می‌گویند زبان انگلیسی، طرف می‌نویسد حرفه‌ای و روان و بعد که می‌آید در را از پنجره تشخیص نمی‌دهد. بعد می‌پرسند شما کار با نرم‌افزارها را بلد هستید؟ می‌گوید یک چیزهایی بلدم اما یاد می‌گیرم. بعد می‌پرسند خب، شما نامه‌نگاری بلد هستید؟ می‌گوید خب یاد می‌گیرم. کارفرما هم، می‌گوید یادگرفتن را که همه می‌توانند. الان برای ارائه چه دارید؟ الان یک قسمتی چیزی که هستند را می‌نویسند، یک قسمتی‌ رؤیا‌نویسی می‌کنند. بعد حاصلش می‌شود بی‌اعتباری رزومه‌ها که درد بزرگی است؛ یعنی اگر شما رزومه درست هم تحویل بدهید، کارفرما به دید اینکه مقداری از آن غیرحقیقی است نگاه می‌کند.

تنها مهارت‌ها ما را متمایز می‌کند

نمی‌توانم از ساختار آموزش انتظار داشته باشم بیاید به من در همه جهات کمک کند. همزمان یک اتفاق هم در جامعه افتاده که همه پذیرفته‌اند؛ حداقل ۴ سال جوان‌ها حق دارند تحت عنوان ادامه تحصیل بروند، از نظر فشار کاری آزاد باشند و درس بخوانند. دانشجو می‌تواند این ۴ سال را غنیمت بشمارد و مهارت کسب کند؛ ۴ سالی که کسی کاری به‌کار دانشجو ندارد. حالا که همه مدرک دانشگاهی دارند، مهارت‌ها می‌تواند ما را متمایز کند.