9-5-2014 9-23-03 AM

 تا زمانی‌که جوان هستیم، انتخاب‌هایی که برای زندگی وجود دارند، بی‌پایان به نظر می‌آیند. هرچند که انتخاب مسیر زندگی چندان ساده نیست و برای یک نوجوان، انتخاب مسیر نهایی مستلزم تحمل فشارهای فکری زیادی است. مسلماً هیچ‌یک از ما نمی‌خواهیم اشتباه کنیم و سال‌ها بعد، افسوس جوانی از دست رفته را بخوریم. حتی افراد جوانی که خیلی ساده می‌گویند ما واقعاً می‌خواهیم، دکتر، مهندس و یا حقوقدان شویم، ایده‌ای واقعی از آن چه باید انجام دهند، ندارند. چگونه می‌توان دانست که چه نقشی را برای آینده برمی‌گزینیم؟

مسئله این‌جاست که زندگی بر اساس طرحی از پیش تعیین‌شده پیش نمی‌رود و حتی اگر اندک گروهی هم باشند که چارچوب دقیقی از اهداف زندگی‌شان ترسیم کرده‌باشند، هرگز نمی‌توانید مطمئن باشیم که ما هم یکی از آن دسته افراد هستیم. اتفاقاتی می‌افتد که تغییراتی بزرگ و کوچک را برای‌مان در پی دارند و می‌توانند فرصت‌ها و جهان اطراف‌مان را دست‌خوش تغییر سازند. استخدام در شرکت‌های معتبر گوگل یا آمازون، چیزی نبود که ۳۰ سال قبل، در رده‌ی آرزوها و اهداف کاری برای نوجوانان قرار گیرد. بنابراین، با در نظر گرفتن تمام این مسائل، با آینده‌مان چه کنیم؟ شاید بهترین پاسخ این است که نباید خیلی هم روی آینده تمرکز کرد. واقع‌بینانه‌تر آن است که روی آن‌چه که «اکنون» می‌توانیم انجام دهیم و در آن مهارت داریم، متمرکز شویم، بی‌آن‌که مدام در فشار تفکر درباره‌ی فرصت‌های آینده‌ی زندگی‌مان باشیم. اکنون را از دست ندهیم، چیزی بسازیم، مهارتی بیاموزیم، ماجراجویی کنیم، وستانی بیابیم. همه‌ی این‌ها، به آینده معنا می‌دهد و راهی به سوی آن می‌گشاید.

یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی که هریک از ما می‌توانیم بیاموزیم، خوب بودن در هنگام رنج است. بهترین چیزهای زندگی به دست نمی‌آیند، مگر با تحمل مشقت بسیار. اگر به دنبال زندگی بدون ریسک خطر کردن هستیم و از رنج به‌دست آوردن خواسته‌ی بزرگ در هراس باشیم، هرگز به آن‌ها نخواهیم رسید. نوشتن کتاب خوب، آموختن، ساختن چیزی بی‌نظیر، دوی ماراتن، ازدواج، همه کارهایی دشوار هستند. اگر بتوانیم با دشواری‌ها کنار بیاییم، از پسِ هر کاری در زندگی برخواهیم آمد. مثلاً شروع کردن به تجارت، کاری دشوار و پر از ریسک است، اما در صورت پذیرش دشواری‌ها می‌توانیم به دنبال تجارتی برویم که در صورت وحشت از خطر کردن، قادر به پی گیری‌اش نخواهیم بود. برای رسیدن به چنین هدفی، بهتر است از همین حالا خود را به سخت کار کردن عادت دهیم و به دنبال اهدافی باشیم که رسیدن به آن‌ها دشوار است. از چیزهای کوچک شروع کنیم. مثلاً شروع کنیم به ورزش کردن سبک و هر چند روز، یک دقیقه بر زمان ورزش کردن‌مان بیفزاییم. یا مثلاً به‌طور منظم، شروع کنیم به نوشتن وبلاگ. وقتی هدف‌مان را اندکی دشوارتر از حالت عادی قرار می‌دهیم، جرأتش را هم می‌یابیم که خود را در این مسیر جلو بکشیم.

9-5-2014 9-25-51 AM

مهارت دیگر، کامیابی بر تردیدهاست. همان مثال آغاز تجارت را در نظر بگیرید، چارچوب این رؤیا باشکوه است اما در صورت عدم غلبه بر تردیدها، از آغاز آن سر باز می‌زنیم. نمی‌توان مطمئن بود که کارها در نهایت چگونه پیش می‌روند، و اگر بخواهید با جزئیات در جریان روند انجام کارها باشیم، از پیشرفت خود و شانس‌های پیش‌رو جلوگیری می‌کنیم. اگر بتوانیم خود را از قید و بند اصرار بر دانستن جزئیات رها کنیم، شانس‌های بیشتری را در مسیر خواهیم داشت. در صورت کسب مهارت در زمینه های گفته‌شده، ناممکنی برای‌مان تعریف نخواهد شد. می‌توانیم به مسافرت دور دنیا برویم و با قناعت زندگی کنیم و از تجربیات این جهانگردی وبلاگی بنویسیم، کتابی بنگاریم، شروع کنیم به آموختن زبانی خارجی، برنامه‌نویسی را یاد بگیریم، با یک گروه مشتاق مجله‌ای اینترنتی راه بیاندازیم. همه‌ی این کارها را در صورتی می‌توانیم انجام دهیم که با دو شرط فوق کنار بیاییم و مهارت چنین بودن را بیاموزیم.

9-5-2014 9-27-09 AM

در مسیر آموختن این مهارت‌ها، بایستی بر عدم تمرکز و تعلل، غلبه نماییم. ممکن است کاری را با پذیرش ریسک دشواری و وجود تردید آغاز کنیم، اما به بهترین بازده آن دست نیابیم چرا که برای مثال بیش از حد در شبکه‌های اجتماعی وقت می‌گذرانیم یا تلویزیون تماشا می‌کنیم. اتفاقاً عدم تمرکز و تعلل، مسیرهای انحرافی هستند که تحمل دشواری‌ها را راحت‌تر می‌کنند، اما تنها فریب‌هایی کوچک هستند که ما را از اهدافی بزرگ باز می‌دارند.

9-5-2014 9-29-24 AM

حقیقتی وجود دارد که در مسیر زندگی‌مان باید بپذیریم‌ش: ترس‌های‌مان ما را کنترل می‌کنند! در صورت تعلل و تعیین این منطق که «چنین نخواهم کرد»، ترس سراغ ما نخواهد آمد. تغییر عادات روانی دشوار است، چرا که همیشه نمی‌دانیم در سرمان چه فکری می‌گذرد. برای رسیدن به بهترین حالت مهارت‌های گفته‌شده، باید بدانیم ذهن‌مان چگونه کار می‌کند. با کنترل ذهن و تمرکز، میل روانی‌مان را به حواس‌پرتی، عدم پذیرش ریسک و تعلل‌پذیری باز می‌داریم. با نوشتن یک وبلاگ، خود را مجبور می‌کنیم که آن‌چه را که در زندگی انجام داده‌ایم و آموخته مان را بازتاب دهیم. چنین مهات‌هایی در رشد فردی بسیار مؤثر هستند.

9-5-2014 9-31-12 AM

شاید پول مهم‌ترین مسئله‌ی زندگی نباشد، اما پول درآوردن مسلماً کاری دشوار است. باید افرادی را به چنان باوری از خود برسانیم که استخدام‌مان کنند یا تولیدات و سرویس‌های‌مان را خریداری نمایند. این به ما کمک می‌کند تا بدانیم ارزشمند هستیم و چرا دیگران ه ما اعتقاد دارند. باید راه ارتباط با افرادی را که حاضر به استخدام ما و یا پرداخت پول برای مهارت های‌مان هستند، بیابیم. حالا چه این کارها فروش خانه به خانه‌ی شیرینی باشد و چه فروش اپلیکیشن در اپل‌استور. با تمرین کردن، در این کار بهتر خواهیم شد. باید یاد بگیریم که پولی را که با این زحمت به دست آورده‌ایم، پس‌انداز نماییم و بر این اندوخته بیفزاییم.

اغلب افراد، اوقات فراقت خود را صرف کارهایی می‌کنند که در نهایت اهمیت چندانی ندارند. مانند تماشای تلویزیون و یا انجام بازی‌های ویدئویی برای وقت‌گذرانی. می‌توانیم مدت‌ها چنین وقت بگذرانیم و در نهایت نتوانید تعریف کنیم که هدف‌تان از آن چه انجام داده‌ایم، چه بوده! اما اگر گذران بخشی از اوقات فراغت‌مان را صرف نوشتن اپلیکیشنی برای گوشی همراه کنیم، یک وبلاگ یا شبکه‌ای ویدئویی برای خودمان راه بیندازیم که به‌طور منظم به‌روز می‌شود، می‌توانیم بگوییم «من این کار را انجام دادم، خیلی‌ها از انجام آن‌چه که من انجام داده‌ام، عاجزند!» بهتر است از اعداف کوچک شروع کنیم و خود را مقیّد به انجام روزانه‌اش نماییم. در نهایت، این کار مانند سرمایه گذاری خواهد بود که برای مان سوددهی خواهد داشت.

وقتی در جایی غریبه هستیم و با این وجود استخدام می‌شویم، بزرگ‌ترین ترس این است که غیرقابل اعتماد باشیم. در محل کار دیر حاضر شویم، دروغ بگییم و از وقت تحویل کار عدول نماییم. افرادی با سابقه‌ی کار بالا، مسلماً قابل اعتمادتر هستند. پس باید بیاموزیم که اعتماد افراد را به خود جلب کنیم.به موقع در محل کار حاضر شویم، وظایف خود را به بهترین نحو انجام دهیم، صادق باشیم، اشتباهات مان را بپذیریم و در صدد جبران‌ش برآییم، پیش از رسیدن به وقت نهایی تحویل کار، آماده‌اش کنیم، و در یک کلام، آدم خوبی باشیم! در این صورت، در محل کار کسب آبرو می‌کنیم و در مجامع کاری به‌عنوان فردی مفید معرفی می‌شویم.

در صورت انجام همه‌ی کارهای فوق، یا دست کم بیشینه‌ی آن‌ها، به گونه‌ای چشم گیر از بسیاری از اطرافیان خود در زندگی جلوتر خواهیم افتاد، بالاخص اگر به دنبال این مهارت‌ها از همان دوران نوجوانی باشیم. یادمان باشد که باید با چشم باز، به دنبال یافتن و پذیرش شانس‌های تازه در زندگی‌مان باشیم. شانس ساختن چیزی با مشارکت فردی دیگر، چیزی تازه برای اموختن و ایده‌ای برای تجارت. این شانس‌ها ممکن است به تدریج در مسیر زندگی مان قرار گیرند و باید اماده پذیرش‌شان باشیم. ریسک‌پذیری، یکی از بهترین خصایصی است که در جوانی در بالاترین حد خود قرار دارد.باید بیاموزیم که اگر شانسی در مسیر زندگی مان نبود، خود باید به دنبال خلق آن‌ها باشیم.

در نهایت، شاید حالا هم دقیقاً ندانیم که می خواهیم با زندگی مان چه کنیم، چرا که نمی دانیم چه پیش خواهد آمد، قادر به انجام چه کاری خواهیم بود و واقعاً تمایل به انجام چه کاری داریم، چه فرد مهمی را در زندگی مان ملاقات خواهیم کرد، چه شانس‌های بزرگی در مسیر زندگی مان قرار می‌گیرند و دنیا چگونه خواهد شد. ولی یک چیز قطعی است: اگر آمادگی لازم را کسب کنیم، هر کاری را که بخواهیم می‌توانیم انجام دهیم.

باید بیاموزیم ذهن‌مان چگونه کار می‌کند، چگونه می توانیم قابل اعتماد باشیم، چیزی بسازیم، بر عدم تمرکز فائق آییم و از پس دشواری‌ها و عدم قطعیت برآییم. انتخاب آسان‌تر این است که این پست را فراموش کنیم و برویم به سراغ لاک کوچک امنی که زندگی مان را در همان ابعاد، بی هیچ ریسکی، بنا کنیم. اما اگر می‌خواهیم بدانیم زندگی برای‌مان چه پیش خواهد آورد، عمل به پیشنهادات گفته شده را از همین امروز شروع خواهیم کرد!