سال 1395 در حال تکمیل است...


خوب الان چک کردم و دیدم ظهر، لحظه تحویل ساله و ما خبر نداشتیم  :)

قرار بود من این پست رو زودتر بنویسم ولی نمیدونستم عید به این زودی و سرعت خواهد رسید، و چه بهتره که فکر کنیم این عمر ما هست که داره اینطور میگذره.

سال 95 برای من جزء بهترین سال های عمرم هست چون که به خیلی از اهدافی که لحظه تحویل سال گذشته با خودم قرار مدار کردم و از خدا هم یاری جستم، رسیدم

از همون اوایل سال یکی از مهمترین اتفاقا کنکور ارشد بود که یک مقداری جسته و گریخته عمرمون رو براش گذاشته بودیم و در اردیبهشت ماه که برای اولین بار اون رو تجربه میکردم به نتیجه خیلی مهمی رسیدم و اونم این بود که اگر سال های گذشته برای آزمایش و تست هم که شده بود حتی یکبار امتحان داده بودم، مطمئنا با امید خیلی بیشتر و بهتر میخوندم.

کنکور کارشناسی ارشد


چون در سر جلسه متوجه شدم که چقدر سوالات آسون بوده و ما هم به خاطر این فضایی که توسط هر کسی (از دوست بگیر تا موسسات کنکور و ...) ایجاد شده، درست درس نخوندیم چون این حس رو بهمون القا کردن که رتبه تک رقمی اوردن خیلی سخته و فلان(بشینید درس بخونید مثل آب خوردن میتونید نتیجه بگیرید)

خوب کنکور تموم شد و درس هایی که روش وقت گذاشته بودم نتیجه ای هم گرفتم ولی از اونجایی که نمیتوستم هزینه دانشگاه دیگه بدم و حتما دلم میخواست دولتی قبول بشم، و این که متوجه شدم در اون بخش هایی که من دوست دارم فعالیت کنم، خودم هم میتونم مثل همیشه اطلاعات کسب کنم و یاد بگیرم کلا امسال بیخیالش شدم و بین اینکه بخونم برای سال دیگه و یا اینکه به جوخه ی سربازان بپیوندم با تفکر بسیاری که با خودم کردم + توصیه های یک مربی (امیر مهرانی) تصمیم گرفتم این سد بزرگ سربازی رو اول از جلوی راهم بردارم و در نتیجه دفترچه سربازی رو ارسال کردم.

خدمت سربازی


حالا از برخورد هایی که با سربازان میشه و ... حرفی نمیزنم ولی کسی که میخواد دو سال عمرش رو برای این کشور بده، حداقلش اینه که یکم بهتر باهاش برخورد بشه و پولی ازش نگیرن!!

خوب بگذریم بریم سراغ اتفاقای دیگه

از وسطای سال 94 بود که شغل حرفه ایم رو با خلوت شدن درسام (همه ی درس های سختم رو با لذت از اونا خیلی زود جمعشون کرده بودم و رسیده بودم ترم اخر با مشتی درس عمومی) بیشتر بهش بها دادم.

بعد از فارغ تحصیلیم در همون سال 94 از کار دفتری هم که انجام میدادم اومدم بیرون چون کارفرمای درخواستای غیر عقلانی و زیادی داشت (در مقابل دستمزد خیلی کم! – مثلا فلان روز هم باید بیای چون همکارت نمیتونه بیاد ولی از پول بیشتر خبری نیست و ...)

این باعث شد که من بیشتر فک کنم که چیکار کنم و همونجا بود که دوباره رفتیم سفر بسیار توپه راهیان نور که اونجا هم بیشتر فک کردم و ...

تا رسیدیم به شیراز و با درخواست دوستم یک کار که برای وزارت فرهنگ و ارشاد شیراز بود رو انجام دادیم (دستمزدم رو همین ماه پیش گیرم اومد، اونم با کلی پیگیری!!!)


فارغ تحصیلی


همین طور که داشتیم برای کار تلاش میکردیم، متوجه شدم که هیچ سابقه ای از فعالیت من از طرف دانشگاه برای ناحیه دانشجویی استان فارس ارسال نشده و چون فارغ تحصیل شدم دیگه هیچی حساب نمیکردن و این باعث دویدن های بسیاری شد که در اخر از 2 سال فعالیت فقط 3ماه به من اختصاص دادن!!!

اما در همین رفت و امد ها به ناحیه دانشجویی، کارت ویزیتم رو به کارمندان اونجا دادم و این شروع یک رابطه کاری خیلی خوب نه از لحاظ مالی بلکه بر اساس ارتباطات شد و خدا رو شکر تونستم ارتباط های خیلی خوبی رو با افراد مختلف بدست بیارم که باعث رابطه کاری شدن!

کار و کار و باز هم کار...


دیگه همینطور کار کردیم و کار کردیم تا اینکه تماس گرفتن و یک موقعیت کاری در تهران برای من پیش اومد و منم بعد از 10 سال یا بیشتر یکدفعه بار و بندیل بستیم و راهی سفر به تهران بزرگ شدیم.

یک مدت با این تیم خیلی معروف فرهنگی کار کردم ولی به دلیل ضعف خیلی زیاد مدیریتی که اونجا بود و اینکه اساسا داشت عمر من رو تلف میکرد، رفتن رو بر موندن ترجیح دادم.(قضیه از این قرار بود که دو مدیر داخلی اونجا وجود داشت و مدیر اول کار های من رو دیده بود و رزومه هم که بعدا براشون فرستادم دیده بود و درخواست همکاری دادن، بعد از اینکه من رسیدم مدیر اول رفته بود سفر و مدیر دوم به دلیل اینکه رزومه من رو نخونده بود و از حرفه من هم اطلاع نداشت، اولین حرکتشون این بود که یک کار کاملا نامرتبط با حرفه من رو به من دادن  وکمی تحمل کردیم ولی دیدیم نه خبری نیست. از طرفی همکار من کارهاش رو مینداخت روی دوش من و دنبال چایی خوردن بود و از طرفی خیلی بدتر برای همون کار نامرتبط دو نفر ادم زیاد بود و بعضی وقت ها هر دونفرمون بیکار بودیم!!! و اینجا بود که دیدم عمر من داره تلف میشه! اما در همون مدت کم یک سیستم اتوماسیون روی سایتشون (کاری که بلد بودم و نامرتبط با کار اونجا) راه اندازی کردم که یک مشکل عظیم چندین ساله شون رو حل کرد) 

اما اتفاق بسیار خوبی که این سفر برای من داشت، باز شدن چشمم به دنیای بیرون و اینکه نمیتونم توصیفش کنم، ولی من رو بیدار کرد که اگر همیشه یکجا زندگی کنی و سفر نری ممکن هست به زندگی گیاهی دچار بشی.

این سفر تاثیر خیلی زیادی رو من داشت و بعد از اینکه به شیراز برگشتم، دوباره چند تا کار گرفتم و دوباره راهی سفر به تهران شدم تا بهتر این دنیای بزرگ و زیبا و تفاوت های زندگی مردم رو ببینم (قرآن میفرماید: در زمین بگردید تا سرگذشت گذشتگان رو ببینید)

تهران

تا یکماه در تهران بودم و با سبک زندگی مردم، مکان های مختلف، امکانات و ... خیلی بیشتر آشنا شدم و جهتی به زندگیم داد که باعث شد بیشتر تلاش کنم.

(و از طرفی ابراز تاسف بسیاری میکنم که عدالت برقرار نیست و خیلی از مراسم ها، امکانات و ... و......... همه در تهران جمع شده!)

در همین سفر دوم بود که یکی از بزرگترین آرزوهام که بیش از 5 سال بود سعی میکردم بهش برسم رو به واقعیت تبدیل کردم و بهترین لپ تاپی که میتونستم رو گرفتم.

قبل از این مورد خیلی از اهداف متوسط و کوچکتر دیگه ام  بهشون رسیده بودم و بابت اونا هم خدا رو خیلی شاکرم.

با خرید لپتاپ دیگه راحت میتونستم خودم رو پرزنت کنم و این باعث شد که خیلی بهتر بتونم کار کنم.

اما یک مورد خیلی مهم که در طول سال جاری یادم رفت، این بود که مطالعه ام رو خیلی بیشتر کردم و خیلی مطالب مفیدی در زمینه موفقیت، فروش، شناخت و ... بدست اوردم که خیلی از اتفاقات بالا بر اساس همین اطلاعات کتاب ها شکل گرفتن.

از اون طرف در زمینه برنامه نویسی پیشرفت خیلی خوبی داشتم و سعی کردم مسیرم رو به اون بخشی که بهش علاقه دارم تغییر بدم (از php  به طراحی فرانت اند)

و هنوزم دارم در زمینه طراحی گرافیک و وب خودم رو توسعه میدم.

 

و در یکماه آینده به خدمت سربازی اعزام میشم که برای اونم هم در همین ماه های گذشته برنامه ریزی کردم که چطور اون رو به سرانجام برسونم که ضرر از لحاظ عمر و علم و مالی رو به حداقل برسونم.

 

خوب اینم بخش های مهمی از مسیری که در سال پر خیر و برکت 95 داشتیم.

تلاش و موفقیت


خوب یاد گرفتم، خوب عمل کردم و خوب هم کار کردم و نتیجه همه اینا، این بود که با تلاش زیاد تونستم به خیلی از اهدافی که تعیین کرده بودم برسم.

نکته اخر اینکه اگر بدون چشم داشت به کسی کمک کنید، مطمئن باشید در آینده به شما کمک خواهد شد (حتی نه از طرف اون شخص بلکه از طرف هر کس دیگری در این جهان)

 

اگر هر کس این مطلب رو میخونه و از من رنجیده بوده (از من! اصلا جزء عجایبه 😊 ) بیاید به من بگید تا در صورتی که حرف منطقی بود و واقعا رنجونده بودمتون از شما عذرخواهی به عمل بیاد.

 

انشاءالله سال جدید رو هم برای خودم و هم برای شما، پر از موفقیت و شادی آرزومندم

 

با احترام

حسین محمودی